⚠️ رمان " The Stanly Parable " پارت ۱ ⚪️

به پارت یک رمان " The Stanly Parable " خوش اومدیییی !!!

این رمان یک رمان روانشناختی طنز خفنه ... راجب لوپ یک مرد ...

پارت معرفی رو حتمی بخون ...

 

بیا شروع کنیم !

 

استنلی یک مرد عادیه که توی اتاق ۴۲۷ کار میکنه !

کار اون اینه که یک دکمه ی روی کیبوردش رو به مدت مشخصی که مانیتور رو به روش بهش میگه کلیک کنه و بعد ... به خونه اش بره ... و دوباره ... به سرکارش برگرده !

ولی یکی از این روز ها ... هیچ پیغامی دریافت نمیکنه ...

هیچ کسی بهش صبح بخیر نمیگه ... استنلی بیکار جلو مانیتور میشینه ... بعد حدود ۱ ساعت از جاش بلند میشه و بیرون اتاق خودش رو میبینه ... هیچ کس تو اتاق نیست !

به سمت در میره و از اون عبور میکنه ...

استنلی به شدت تعجب کرده !

با خودش میگه شاید ... شاید اونا توی اتاق جلسات باشن ! پس راه میوفته ... میره و میره ...

تا به دو در باز میرسه ...

استنلی وارد در سمت چپ میشه ...

استنلی : چرا باید واردش بشم ؟

 

----- << به ادامه مراجعه کنید ! >>

چی ؟

استنلی : میگم چرا باید وارد در سمت چپ بشم ؟

هی استنلی تو صدای منو میشنوی ؟

استنلی : متاسفانه تموم چرت هایی که تا الان گفتی رو شنیدم ... و ... اصلا تو کجایی ؟

استنلی من راوی توعم ... راوی عه داستانت !

استنلی : باشه تو راست میگی ... داشتی میگفتی ... چرا باید به در سمت چپ برم ؟

چون اتاق جلسات اونجاس !

استنلی : خب شاید من نمیخوام برم اتاق جلسات ... مثلا ... آها میرم در سمت راست که برم اتاق استراحت !

چی نه تو اونجا نمیری استنلی ... اینجوری خط زمانیت بهم میخوره !

استنلی : چی چیم ؟

نه یعنی ... باید بری در سمت چپ ! خب ؟ ☹️

استنلی : باشه حالا تو خودتو پاره نکن ... 🙄

 آها ... حالا شد ...

استنلی به راهش ادامه داد و دید که اتاق جلسات هم خالیه ! پس به سمت در بعدی رفت تا به دفتر رئیسش که طبقه بالا هست بره ... وارد در شد و بیت راه پله طبقه پایین و بالا به سمت بالا رفت ...

استنلی : آقا چرا جای ما تصمیم می‌گیری ؟

چون راویتم ... راوی باید جای کاراکتر تصمیم بگیره تا ...

استنلی : به هر حال هر کوفتی هستی ریویو منفی زیاد خورید تو کامنتای استیم ... 🤣

استنلی کارتو بکن ! 😡

استنلی : باشه باشه ... 😂

استنلی به طبقه بالا میره و وارد دفتر میشه ...

به سمت راست میپیچه و بین در سمت چپ و راستش به سمت چپ میره ...

استنلی : به جان تو دست راستو چپمو گم کردم انقد راست چپ راست چپ کردی ! 😂

یعنی سمت میز !!! 🙄

استنلی : آها ... پس میرم این وری ...

نههه !!! استنلی خودت میدونی اون در قفله دیگه نه ؟

استنلی : چرا قفله ؟

چون کد نویسی نشده ابله ! 🙄

استنلی : آها از اون لحاظ ... 😂

استنلی وارد دفتر رئیسش میشه ... ولی اونجا هم خالیه !

استنلی باید ...

استنلی : وایسا ... من یادمه خودت گفتی دکمه اسکیپ رو به بازی اضافه میکنیم ... منم واسه همین بجای ۷ دلار ۲۷ دلار دادم الترا دیلاکس بخرم ! پس جون مادرت زودتر رمزو بگو آنقدر حرف نزن !!! 😃😂

استنلی داری روند کارو خراب میکنی !!! 😡

استنلی : خب پس خودم میزنم تو آهنگ پخش کن ! 😁

استنلی دوست نداشت به حرف های راویش گوش بده تا ببینه قضیه چیه بنابر این رمزو که ۲ ، ۸ ، ۴ ، ۵ باشه رو زد !

استنلی : دمت گرم ... ووهاها !!! * صداش میلرزه از هیجان چیزی که داره اتفاق میوفته *

استنلی رمز رو میزنه ... چراغ ها خاموش میشه و یک در مخفی باز میشه ... استنلی واردش میشه ...

داخل در خیلی تو در تو عه ولی یک آسانسور جلوه که استنلی میره داخل اون ...

استنلی : حتمنی عه ؟

آره مگه اینکه بخوای پایان << فقط ۳ >> رو تجربه کنی ...

استنلی : آها پس هیچی ... آخه از این همه فقط بدم اومده ... فقط کلیک کن ... فقط به حرف راوی گوش بده ... بزار دیگه این یکیو قبول نکنم ... خب ...

استنلی وارد آسانسور میشه و به پایین میره ... جایی که همه چیز لو میره !

یک اتاق ... که به همه جای شرکت دوربین داره !

یک اتاق فوق بزرگ !

دور استنلی خالیه و با یک اشتباه کوچیک ...

استنلی : ببین من هنوز سطلو ندارم پس الان بیوفتم پایان اولیه که تو میای مثل عمو پورنگ توش شعر میخونی اتفاق میوفته ؟

آره ... 🙄

استنلی : آها پس ادامه بده ... 😁

اینجا جاییه که ذهن کارمندان کنترل میشه ...

آیا استنلی میتونه بزاره که اونا به این کاروشون ادامه بدن ؟

استنلی : آره ؟

نه ابله اینجا تو باید سوار اون آسانسور جلویی بشی من بگم نه !

استنلی : آها پس این جزو سخنرانیاته ... 😂

هوووففف ... 😡 سوار شو انقد حرف نزن ! 🙄

استنلی : باشه باشه بابا غر غرو ! 🙄

نه ! استنلی سوار آسانسور میشه و به راهش ادامه میده ...

استنلی به یک اتاق میرسه ... واردش میشه و جلو تر میره ... یک تابلو هست که روش نوشته << Mind Control Ficinility >> و استنلی وارد اون میشه ...

استنلی : یعنی وارد این یکیه نشم زده << Scape >> ؟

چرا ... دوست داشتی بشو ... بعد له میشی از دستت خلاص میشم ! 😁

استنلی : ها ؟ نه پس ولش ! ☹️

استنلی جلو تر میره و وارد اتاق میشه ...

اینجا پر از دکمه است ! پر از اسناد ... اسناد ذهن کارمندان !

استنلی باید این دستگاه خاموش کنه تا دنیارو نجات بده !

استنلی : بخدا داری پیاز داغ زیاد میکنی ! 😂

هوففف !!! راتو برو دیگه فسفسو ! 😡🙄

استنلی : باشه غر غروووو !!! 😂

استنلی به دکمه ی روشن و خاموش میرسه ... و روی دکمه ی خاموش کلیک میکنه ...

استنلی : چرا روشن نه ؟

چون نمیخوایم روشنش کنیم ابله ! ☹️

استنلی : باشه ... 😂

و روی دکمه خاموش کلیک میکنه ...

دستگاه خاموش میشه ... یک پل به سمت استنلی میاد و استنلی از طریق اون به آزادی میرسه ...

استنلی : هندی بازی ! 😂

استنلی چرت و پرت میگه ! 😡

استنلی : باشه تو خوبی ! 😂

و به آزادی میرسه ...

 

استنلی : پایان ؟

آره ... تموم شد ...

 

اما ...

 

لودینگ ...

<< Never The End This >>

 

به سمت در میره و از اون عبور میکنه ...

استنلی : ها ... چرا من دوباره اینجام ؟

چی ؟ چی میگی استنلی ؟ برو باید داستانو پیش ببریم !

استنلی : چی شده ؟؟؟ ☹️

استنلی چت شده ؟

استنلی : من چم شدهههه ؟؟؟ ☹️😡

 

--------------------------------

 

این از پارت یک ... اگه خوشت اومد لایک کن ... ❤️

لایکاش به ۵ برسه پارت ۲ رو میزارم ...

امیدوارم لذت برده باشی ... تا پارت دیگه بایییی ... 🙂